شیعه
شیعه یعنی سیرت خوب داشتن از برای دین کمی تب داشتن
شیعه یعنی باخدا روز الست با خدا پیمان برای هر چه هست
شیعه یعنی بی صدا فریادها جا گرفتن با خدا در یادها
شیعه مصداق کلام نور شد از وجود ش چشم دشمن کور شد
شیعه همراه خدا در حرکت است نام او در کاروان خلقت است
شیعه یعنی سالها دل خون شدن همچو لیلی در پی مجنون شدن
شیعه نامش با علی همراز شد درد او در بیت الاحزان راز شد
شیعه یعنی تازیانه خوردن است غصه های عاشقانه خوردن است
شیعه یعنی سر بداران بردن است درد میخ در به سینه خوردن است
شیعه یعنی در خرابه زیستن خون خود با این بهانه ریختن
شیعه یعنی خون جگر درنیم شب جان سپردن باتنی در بیم تب
شیعه یعنی یک سبد عشق علی با پیامبر بودن وعشق ولی
زینت شیعه علی و آل اوست این که شد جنت تمامی مال اوست
شیعه یعنی ترکش خون در گلو از علی کفتن همین در گفتگو
شیعه هم پای علی و فاطمه در نماز و در زکاه و صائمه
شیعه یعنی یک بدن در خاک و خون شیعه یعنی کینه از هر خصم دون
شیعه یعنی در نماز شب شدن باقد ی خم گشته بااو دم شدن
شیعه یعنی حنجری از بهر عشق زیر تیغ خنجری از بهر عشق
شیعه یعنی کربلا یعنی حسین شیعه یعنی دل سپاری حسین
شیعه یعنی خواندن قرآن زنی سر درون آتش و زینب ز پی
صوت قرآن برسر نی خواندن است روی خود را سوی خواهر کردن است
شیعه یعنی خطبه های زینبی یاد مولی و غریبی علی
شیعه یعنی دست جدا و سرجدا با سر خون سجده کردن در بلا
شیعه یعنی در فرات تشنگی یادمولا و برات بندگی
شیعه یعنی تشنگی جان دادن است در میان آب در غلطیدن است
شیعه یعنی یک کفن در کربلا تشنگی و بی سرو بی دست وپا
شیعه یعنی خیمه ی نیم سوخته جان سجاد و به آتش دوخته
ای خدا اینجا بهشتی کن مرا پیرو مولا حسینی کن مرا
شیعه یعنی استخوان بی پلاک از همین ره کردن دشمن هلاک
شیعه یعنی لاله ی پرپر شدن همنوای درد با اصغر شدن
شیعه یعنی گامهای انتظار طی نمودن در سرای افتخار
شیعه یعنی حجت صاحب زمان(عج) شیعه یعنی ملت هردوجهان
مطلب ادامه